سوال طور

دانلود نمونه سوال و سوالات کنکور در سوال طور

سوال طور

دانلود نمونه سوال و سوالات کنکور در سوال طور

  • ۰
  • ۰


با توجه به این درخواست مکرر شما بالاخره تیم دیجی کنکور بر آن شد که معنی تمام درس های فارسی دهم را برای شما آماده کند. معنی فارسی دهم  و  آرایه های ادبی فارسی دهم از آن دسته مطالب می باشد که همیشه به علت کمبود منابع درست برای دانش آموزان مشکل ساز شده است.با ما همراه باشید تا به بررسی معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم بپردازیم.


معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم ( تمام دروس )

در اینجا ما درس به درس تمامی اشعار و متون سخت فارسی دهم را بیت به بیت برای شما بررسی کرده ایم و معنی تمام ابیات فارسی دهم ( معنی فارسی دهم ) و تمامی آرایه های موجود در ابیات آن را بیت به بیت ( آرایه های ادبی فارسی دهم )  برای شما بررسی کرده ایم. سعی کردیم در زباترین و بهترین و صحیح ترین شکل معنی فارسی دهم . آرایه های ادبی فارسی دهم را به شما ارائه کنیم. امید داریم این پست هم مانند سایر پست های دیجی کنکور برای شما مفید باشد. حالا بریم سراغ قسمت اول معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم .

معنی فارسی دهم - آرایه های ادبی فارسی دهم

معنی فارسی دهم – آرایه های ادبی فارسی دهم




معنی ستایش فارسی دهم + آرایه های ادبی ستایش فارسی دهم

ستایش فارسی دهم شامل 9 بیت می باشد. که بیت ها به رنگ آبی برای شما در آمده است. معنی لغات ستایش فارسی دهم نیز به صورت ستاره دار برای شما در زیر مشخص شده است که درک معنی و مفهوم ستایش فارسی دهم را برای شما ساده تر می کند. همچنین آرایه های ادبی ستایش فارسی دهم نیز در زیر مشخص شده است که به صورت ستاره دار است. با این کار معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم برای شما به صورت ساده تر نمایش داده شده است.

اگر در هر قسمت معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم مشکلی وجود داشت ، از غلط تایپی یا غلط مفهومی یا معنایی یا هر غلط و موضوع دیگر در بخش کامنت ها حتما ما را در جریان قرار دهید تا آن را تصحیح کنیم. از معنی ستایش فارسی دهم و آرایه های ادبی ستایش فارسی دهم لذت ببرید. دیجی کنکور را هم به خاطر بسپارید.


1- به نام کردگارِ هفت افلاک — که پیدا کرد آدم از کفی خاک

*قلمرو زبانی
*به نام : فعل « شروع می کنم یا آغاز می کنم » به قرینه ی معنوی حذف شده است
*کردگار : نامی از نام های خدای تعالی ، آفریننده ، پروردگار *افلاک : ج ِ فلک ، به معنی آسمان ، چرخ ، سپهر
* هفت افلاک : هفت آسمان ، هفت طبقه ی آسمان ، جمع آمدن « افلاک » از ویژگی های زبانی متون گذشته است . امروزه « هفت فلک » گفته می شود .
*پیداکرد : آشکارکرد ، در این جا به مفهوم آفرید و خلق کرد * کفی از خاک: یک مشت خاک


*قلمرو ادبی
*خاک : اشاره وتلمیح دارد به آفرینش انسان از خاک
*معنی : سخنم را به نام آن خداوندی آغاز می کنم که آفریننده ی آسمان ها است .خداوندی که از مشتی خاک انسان را آفریده است .


2- الهی، فضلِ خود را یارِ ما کن — ز رحمت ، یک نظر درکارِ ما کن

*قلمرو زبانی
*فضل: بخشش، احسان، نیکویی**رحمت: مهربانی، بخشایش و عفو مخصوص خداوند


*قلمرو ادبی
*جناس ناقص اختلافی: یار و کار * مراعات نظیر: فضل و رحمت *یک نظر درکارِ ما کن : کنایه از توجّه وعنایت کردن


*قلمرو معنایی
معنی بیت : پروردگارا فضل خودت را کمک و یاورما قراربده وبا رحمتت به کارهاوکردارماتوجّه کن .
مفهوم : درخواست بخشش الهی ، طلب لطف و رحمت خداوند


3- تویی رزاقِ هرپیدا و پنهان — تویی خلّاق هردانا و نادان

*رزّاق: روزی دهنده ، بسیار رزق دهنده*خلّاق: آفریدگار ، بسیار خلقکننده
*تلمیح :: « انَّ االله هو الرّزاق 8 ( )«همانا خداوند بسیار روزی دهنده است. / وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ : اوست آفریننده دانا
* آشکاروپنهان : تضاد ومجازاز ؛ همه ی موجودات و هستی ؛ دانا و نادان : تضاد و مجازاز، همه ی انسان ها


*معنی: پروردگارا ! تو روزی دهنده ی همه ی موجودآشکاروپنهان (مجازا همه ی موجودات) وآفریننده هر انسان دانا و نادان
( مجازا ، همه ی انسان ها ) هستی


4- زهی گویا ز تو کام و زبانم یتو ی هم آشکارا هم نهانم

*زِ :هی [ زِ ] (صوت ) ادات تحسین ، آفرین ، چه خوش است*کام: سقف دهان ، مجازاً دهان، زبان
*مراعات نظیر: کام و زبان و گویا *آشکارا و نهان: تضاد


*معنی: پرودگارا ! چه خوش است !که سخن گفتن من از تواست ( خداوند سبب قدرت گویایی من است ) و تو ظاهر و باطن من هستی
*مفهوم: همه چیز از خداست و او برهمه چیز آگاه است ، آفرینش انسان ها نشان دهنده ی قدرت پروردگارو نشانه ی لطف وعنایت اوست .


با ما با معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم همراه باشید.

5- چو در وقت بهار آیی پدیدار —  حقیقت ، پرده برداری ز رخسار

*پرده : نقاب، روی بند، حجاب*پدیدار: آشکار*حقیقت: به راستی ، درستی ، درحقیقت
*مراعات نظیر: پرده و رخسار*کنایه: پرده برداشتن: آشکار کردن


*معنی: پروردگارا ! وقتی هنگام بهار آشکار می شوی ( اشاره دارد به زیبایی و سرسبزی بهار ) ، به راستی مثل این است که از چهره ات روی بند و
نقاب را برداشتی و آن را به همگان نشان دادی.
*مفهوم: تجلّی و جلوه ی آفریدگار در هستی ، همه ی هستی نشانه ای از زیبایی خداوند است.


6- فروغِ رویت اندازی سویِ خاک — عجایب نقش ها سازی سوی خاک

*فروغ : پرتو، روشنایی *نقش: شکل*عجایب نقش : ها ترکیب وصفی مقلوب ؛ نقش های عجایب
*عجایب: جِ عجیب ؛ چیزهای شگفت آور و بدیع ، شگفتی ها *خاک: مجاز از زمین*روی و سوی: جناس ناقص اختلافی


*معنی: پروردگارا !اگر روشنایی چهره ی زیبایت را برجهان بتابانی تصویرها و نشانه های شگفت آور و تازه ای رسم می کنی
*مفهوم: در بیان نشأت گیری (پرورش یافتن ) اشیای عالم از پرتو وجود خدا/ زیبایی آفرینش از پرتو جمال الهی است


7- گل ازشوقِ تو خندان در بهارست — از آنَ ش رنگ هایِ بیشمارست

*شوق : آرزومندی، اشتیاق، دلبستگی*خندیدن گل: منظور شکوفا شدن گل*بیشمار : آن که شمرده نشود
*از آنش، رنگ های بی شمار است: جابه جایی ضمیرشخصی پیوسته← از آن جهت رنگ هایش بی شمار است .
*گل: تشخیص و استعاره*مراعات نظیر: گل و بهار
*حُسن تعلیل: شاعر علّت شکوفابودن و رنگارنگ بودن گل ها را در بهار به سبب آرزومندی و شوق گل به خداوند می داند .


*معنی: پروردگارا ! گل به سبب آرزومندی و دل بستگی به تو در بهار شکوفا است و به علت اشتیاق به تو رنگ هایش شمردنی نیست .
*مفهوم: عشق به خداوند موجب زیبایی پدیده هاست


8- هر آن وصفی که گویم ، بیش ازآنی — یقین دانم که بیشک جانِ جانی

*قلمروزبانی
*وصف: تشریح، توصیف، ستایش*جانِ جان: جان جان ، ها ذات حق تعالی ، روح وحقیقت جان
*یقین : اطمینان، اعتقاد*یقین دانستن: مطمئن بودن*جانِ جان: اضافه ی استعاری ، کنایه از روح اعظم


*معنی: پروردگارا ! هرستایش و توصیفی که در وصف تو بگویم ، تو برتر از آن هستی . و من مطمئن هستم که بی تردید جان جان ها هستی .
*مفهوم: توصیف ناپذبر بودن خداوند و ناتوانی انسان از درک وشناخت حق / خداوند روح و حقیقت بشر و هستی است .


9- نمی دانم ، نمی دانم ، الهی — تودانی و تو دانی ، آن چه خواهی

*معنی: خداوندا، اندیشة اندک من از درک بزرگی تو ناتوان است( من در بارة شکوهمندی و جایگاهت هیچ سخنی نمی توانم بگویم) و فقط تو به
رازهای آفرینش آگاهی داری (تنها خودت مدانی که چگونه باید تو را وصف کرد)




معنی درس اول فارسی دهم + آرایه های ادبی درس اول فارسی دهم

درس اول فارسی دهم ، شعر چشمه و سنگ می باشد. ما در اینجا برای شما معنی شعر چشمه و سنگ فارسی دهم و آرایه های شعر چشمه و سنگ را برای شما آماده کرده ایم. این بخش دومین بخش معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم می باشد. امید داریم که از معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم نهایت لذت را ببرید.

اگر در هر قسمت معنی فارسی دهم و آرایه های ادبی فارسی دهم مشکلی وجود داشت ، از غلط تایپی یا غلط مفهومی یا معنایی یا هر غلط دیگر در بخش کامنت ها حتما ما را در جریان قرار دهید تا آن را تصحیح کنیم. از معنی درس اول فارسی دهم و آرایه های ادبی درس اول فارسی دهم لذت ببرید. دیجی کنکور را هم به خاطر بسپارید.


1- گشت یکی چشمه ز سنگی جدا — غُلغُله ، زن چهره ، نُما تیز پا

*غُلغُله زن: و شور غوغاکنان *تیز : پا تندرو ، سریع ، شتابنده
*چهره :نما کنایه از خود نما، کسی که خود را نمایش می دهد *مراعات نظیر: سنگ و چشمه
*چشمه : تشخیص و استعاره *چشمه : نماد « انسان مغرور و خودخواه « یا» مردم مغرور و خودخواه » است
*سنگ: نمادجامعه، خاستگاه و مبدا اولیه * جدا شدن چشمه: گریز از رُکود و پذیرا بودن


*معنی: چشمه ای جوشان ، خود و نما تندرو از تخته سنگی جدا ( شد بیرون و زد جاری شد . )


2- به گه دهان بر ، زده کف چون صدف — گاه چو تیری که رود بر هدف

*هدف: نشانة تیر *صدف: نوعی جانور نرم تن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد در و بعضی انواع آن مروارید پرورش مییابد.
*تشبیه: چشمه به تیرو صدف *صدف و هدف: جناس ناقص اختلافی چشمه وصدف : تشخیص و استعاره *مراعات نظیر: و تیر هدف ، دهان و کف *کف بردهان زدن : کنایه از خشمگین شدن، مستی و نشاط و نیرومندی


*معنی: چشمه گاه مانند صدف، براثرخروشندگی دهانش کف آلود می شد و گاهی چون تیری به که سوی هدف می ، رود راست وسریع به پیش می رفت.


3- گفت : درین معرکه ، یکتا منم — تاجِ ِسر گُلبُن و صحرا ، منم

*معرکه: میدان جنگ *یکتا: یگانه، بی همتا *گُلبُن: بوت ة گل، گل سرخ، بیخ بوتة گل
*مراعات نظیر : و سر تاج ، گُلبُن و صحرا *معرکه : استعاره از عناصر خلقت و موجودات *تشبیه : چشمه به تاج
*تاج سر بودن : کنایه از بزرگ و مافوق و سَروَر بودن *چشمه : تشخیص و استعاره *گُلبُن و صحرا : تشخیص و استعاره


*معنی : چشمه با خود گفت: من دربین عناصر خلقت وموجودات بی مانند هستم و سروروبزرگ و باغ دشت هستم .
*نکته: چشمه خودش را سبب زیبایی و طراوت گل ها و دشت ها می داند


4- چون بِدَوم ، سبزه در آغوش من — بوسه بر زَنَد بر و سر دوش من

*بِدَوَم در: این « جا باسرعت جاری شوم » *چشمه: تشخیص و استعاره *سبزه : تشخیص و استعاره *مراعات نظیر: آغوش ، سر،
دوش *سرودوش : مجاز از تمام وجود چشمه *بوسه زدن : کنایه سپاس گزاری کردن


*معنی: وقتی تند و تیز حرکت کنم ( جاری می شوم) سبزه در آغوش ( من سبزه ی قرارگرفته برکناره های جوی آب) سر وتنم را غرق بوسه می کند.


5- چون بگشایم ز سرِ ، مو شِکَن — ماه ببیند رخ خود به را من

*شِکَن : مفعول ، پیچ و خم زلف   *ماه : تشخیص و استعاره   *مو :  ا استعاره از آب چشمه  *شِکَن : استعاره از امواج خروشان


*معنی بیت : هرگاه چین موهایم رابگشایم(کنایه ازامواج نداشته باشم) ماه چهره ی زیبای خود در را آیینه ی ( من آب زلال ) من می بیند.


6- قطره ی باران که در افتد به خاک — زو بِدَمَد بس گُهر تابناک

*بِدَمَد ( دمیدن ) : روییدن ، از سر خاک درآوردن ، وزیدن *تابناک: دارای فروغ و پرتو ، تابان، درخشان ، نورانی
*گُهر: سنگ درخشان و قیمتی*خاک : مجاز از زمین *گُهر: استعاره از گل های زیبا و گیاهان


*معنی بیت : قطره ی باران به که زمین می افتد ، گل هایی چون مروارید درخشان را می رویاند.


7- بر در ره ، من به چو پایان بَرَد — از خَجِلی به سر گریبان بَرَد

بر: سینه ، آغوش ، کنار *خَجِلی: شرمگین بودن ، شرمنده بودن *گریبان : یقه سر در گریبان بردن : کنایه در از اندیشه بودن از روی شرمندگی
یا به ، غم فکر فرورفتن ، کنار کشیدن و گوشه گرفتن *بروسر: جناس ناقصچشمه و قطره ی باران : تشخیص و استعاره


معنی بیت : قطره ی باران وقتی سفردرازخود در را آغوش به من پایان می برد با( همه ی شأن وعظمتی که دارد ) ازشرمندگی سرافکنده خواهد
شد


8- ز ابر ، من حامل سرمایه شد — باغ ز ، من صاحب پیرایه شد

*حامل: صفت فاعلی از حمل ، بَرَنده ، حَمْل کننده *سرمایه: مال ، دارایی *پیرایه : زیب، زینت، زیور، آرایش
*سرمایة : ابر استعاره از بخار آبی است به که آسمان می رود *باغ : تشخیص و استعاره
ابر: تشخیص و استعاره *پیرایه: استعاره از گل و سبزه و گیاه


*معنی: ابر سرمایة خود از را من می گیرد ( اشاره است به بخارشدن و آب شکل گرفتن ابردر آسمان و) باغ زیبایی و زینت خودش از را به من دست آورد.


9- به ، گل همه رنگ و برازندگی — می کند از پرتو من زندگی

*برازندگی: شایسته بودن *گل : تشخیص و استعاره  *مصرع دوم : کنایه ازگل ، نیازمند چشمه است


معنی بیت : با گل همه ی زیبایی و شکوهش از ، برکت روشنی وجود من زندگی می کند.


10- در بُنِ این پرده ی نیلوفری — کیست کند با چو منی همسری ؟

*بُن : بیخ، ریشه *نیلوفری: صفت نسـبی، منسـوب به نیلوفر، به رنگ نیلوفـر، لاجـوردی؛ در متن درس، مقصـود « از پردۀ نیلوفری ،» آسـمان لاجوردی اسـت *استفهام انکاری: در این بیت شاعر سؤالی را مطرح کرده است به که پاسخ نیاز ندارد و برای تأکید بیشتر آمده است.
*همسری: برابری ، هم شأنی *پرده ی نیلوفری: استعاره از آسمان لاجوردی *همسری کردن : کنایه از برابری کردن ، هم شأنی کردن


*معنی : زیر این آسمان آبی چه کسی می تواند با من برابری کند و هم شأن من است ( ؟ هیچ کس هم شأن وبرابر من نیست . )


11- زین نَمَط آن مست شده از غرور — رفت ز و مبدأ چو کمی گشت دور

*نَمَط : روش ، نوع *غرور: به خود بالیدن ، تکبّر، خودخواهی *مبدأ : آغاز سرچشمه *آن مست شده: از غرور کنایه از چشمه


*معنی: با این شیوه ، چشمه ی زیبای مست شده از تکبّرش به پیش می رفت . وقتی که کمی از سرچشمه اش دورشد.


12- دید یکی بحر خروشنده ای — سَهمگِنی ، نادره جوشنده ای

*بحر: دریا *خروشیدن : بانگ برزدن ، فریاد کشیدن *سَهمگِن : مخفّف سهمگین ، ترسناک ، وحشت انگیز، هراسناک
*نادره ( مؤنّث نادر ) : بی مانند، کمیاب ، شگفت، طُرفه *نادره جوشنده : ترکیب وصفی مقلوب ، دارنده ی جوشش بی مانند
*بحر: تشخیص و استعاره


معنی : ناگهان دریایی خروشان را رودرروی خود . دید دریایی ترسناک با جوششی بی مانند


13- نعره بر آورده ، فلک کرده کر — دیده سیه کرده ، شده زَهره در

*نعره : فریاد، بانگ بلند *نعره برآورده: منظور صدای امواج خروشان و بلند دریاست *زَهره : کیسة زرداب ، کیسة صفرا
*زَهره : دَر صفت فاعلی مرکّب مرخّم ، زَهره درنده *زَهره درشدن : کنایه از ترسناک شدن ، ایجاد وحشت و مایه هلاک شدن
*فلک : تشخیص و استعاره *دریا: تشخیص و استعاره *دیده سیاه کردن: دراین درس کنایه از خشمگین شدن


معنی: دریا فریاد بلندی برآورد وگوش فلک راناشنوا کرده بود و چشمان سیاهش ، زَهره ی بیننده را پاره می کرد.


14- راست به مانندِ یکی زلزله — داده تنش بر تن ساحل یَله

*راست : درست *یَله : رها،آزاد *تشبیه : دریا به زلزله * تن ساحل : اضافه ی استعاری ( = تشخیص یا جان بخشی )
*تکرار : تن *دریا: تشخیص و استعاره ؛ زیرا و تن جسم دارد که اجزای انسانی است.


معنی: درست مانند زلزله ای بود که تنش بر را تن ساحل تکیه داده بود.


15- چشمه ی کوچک به چو آن جا رسید — وان همه هنگامه ی دریا بدید

*هنگامه: غوغا، و داد فریاد، شلوغی، جمعیت مردم * آن : جا منظور دریا یا نزدیک و ساحل دریا
*دریا: تشخیص و استعاره ؛ زیرا غوغاودادوفریاد می کند که عملی انسانی است  *چشمه ودریا : مراعات نظیر
*چشمه : تشخیص و استعاره ؛ زیرا چیزی را دید که عملی انسانی است . *دریا : نماد جهان بیکران ، کمال و مرجع ایده آل هر شخص


*معنی: چشمه ی کوچک وقتی به آن جایگاه رسید و ، آن هم عظمت و غوغای دریا را دید.


16- خواست کزان وَرطِه قدم درکشد — خویشتن از حادثه برتر کشد

*ورطه: زمین پست، مهلکه، هلاکت *حادثه : واقعه، رُخداد، پیش آمد *قدم درکشیدن : کنایه از عقب نشینی کردن، بازپس رفتن
خویشتن از حادثه *برتر کشیدن : کنایه از خود از را آسیب دورکردن ، خود را درامان نگه داشتن


*معنی: تصمیم گرفت خودش از را آن جای خطرناک کناربکشد واز آسیب دریا درامان مانَد


17- لیک چنان خیره و خاموش ماند — کز همه شیرین سخنی ، گوش ماند

*خیره: سرگشته، حیران، فرومانده، لجوج، بیهوده *شیرین سخنی : حس آمیزی *گوش ماندن : کنایه ازساکت وخاموش گشتن
*گوش : مجاز از شنیدن


معنی  : مّا چنان شگفت و زده خاموش درجای خودش ساکت ماند که همه ی شیرین سخنی خود از را یاد برد و خاموش شد.
مفهوم : با دیدن شکوهمندی دریا کوچکی خودش را دریافت و سکوت اختیار کرد.


  • ۹۷/۰۸/۰۲
  • ُسید محمد حسینی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی